مبحث اولويتها و چشم اندازها٬

از جایگاه ویژه تا موقعیت ویژه حزب اتحاد کمونیسم کارگری: راهی که باید پیموده شود !
علی جوادی

دوست دارم که نگاه خودم٬ تصویر خودم را از موقعیت حزب اتحاد کمونیسم کارگری٬ راهی که تاکنون آمده است و راهی را که باید طی بکند٬ جایگاه ویژه ای که تاکنون به خودش اختصاص داده است٬ و موقعیت ویژه ای را که باید کسب بکند٬ توضیح بدهم. اگر بخواهم خلاصه صحبتم را بیان کنم باید بگم که در دو محور دوست دارم صحبت کنم: ١- چه مسیری را تاکنون ما طی کردیم؟ چه قله هایی را تاکنون فتح کردیم؟ کجا قرار گرفته ایم؟ کجا ایستاده ایم؟ ۲- کجا باید برویم؟ چگونه باید برویم؟ این مسیر را چگونه باید طی کنیم؟ و در مسیری که باید طی بکنیم با چه موانع٬ مسائل و معضلاتی مواجه و روبرو خواهیم بود. امیدم این است که این کنگره بتواند این ویژگی جایگاه کنونی حزب اتحاد کمونیسم کارگری را در جنبش کمونیسم کارگری معاصر در این دوره٬ بعد از ضربات سهمگینی که این جنبش خورده است٬ از جمله مرگ نابهنگام منصور حکمت گرفته تا تجزیه و انشقاق در صفوف حزب کمونیست کارگری٬ نمایندگی نشدن خط کمونیستی منصور حکمت برای دوره ای٬ و به راست چرخیدن نیروهایی از این جنبش را درک کند و جایگاه ویژه حزب اتحاد کمونیسم کارگری و نقش و اهمیت این تلاشها و تلاشهای آتی را درک کند و حساسیت و اهمیت راهی را که باید طی شود بتواند با عزم واحد٬ چشم انداز روشن٬ و یک همدلی درک کند از این کنگره با این مختصات بیرون برویم. و خطابیه ای به طبقه کارگر٬ به قشر رادیکال و سوسیالیست طبقه کارگر٬ و کمونیستها داشته باشیم که چرا باید به حزب اتحاد کمونیسم کارگری بپیوندند. چرا این پرچم پرچمی است که میتواند متضمن پیروزی کمونیسم و کارگر در تحولات سیاسی ایران باشد. و چرا ما باید تبدیل به حزبی بشویم که حزب پرقدرت کمونیسم کارگری باشد. حزب اول کمونیسم کارگری باشد٬ حزبی که نه تنها بخاطر مصافهایی که تاکنون از سر گذرانده است بلکه بخاطر موقعیت و مکانی که میتواند و باید در اپوزیسیون رژیم اسلامی پیدا کند٬ باید به این حزب پیوست.
 
بسیاری از شما از جدالها و تاریخی که منجر به شکل گیری حزب اتحاد کمونیسم کارگری شده است٬ مطلع هستید. میدانید که در مسیر مرگ نابهنگام منصور حکمت و تلاقی های فکری و سیاسی که در درون حزب کمونیست کارگری شکل گرفت٬ خطوط سیاسی متفاوتی سربلند کردند. در ابتدا این تصور میرفت که امکان اصلاح٬ امکان ترمیم٬ و قرار دادن این گرایشات در راستای کمونیسم منصور حکمت موجود است. اما جدالهای اولیه بسرعت ثابت کرد که چنین ارزیابی ای درست نیست. اولین جدالی که ما در آن حزب از سر گذراندیم این بود که "رهبری فردی"٬ شاید "رهبری فردی" کلمه درستی نباشد٬ اما مساله به هر حال به این صورت فورمولبندی شد که رهبری و لیدرشیپ فردی با توجه به موقعیتی که پیدا میکند٬ بعد از مرگ منصور حکمت٬ و با توجه به مختصات حزب کمونیست کارگری که رهبری و آتوریته سیاسی و نظری خود را از دست داده بود٬ باعث شکنندگی و ایجاد خطوط افتراق در صفوف این حزب خواهد شد و حزب را تکه تکه خواهد کرد. و این خود منصور حکمت بود که این واقعیت را پیش بینی کرده بود٬ هشدار داده بود٬ گفته بود که رهبری حزب را باید به "رهبری جمعی" منتقل کرد٬ و سعی کرد رهبری جمعی را شکل دهد. و متاسفانه اولین مکانیسمی که بعد از مرگ منصور حکمت در آن حزب به کناری رفت خود نفس رهبری جمعی بود که کنار گذاشته شد. جدال در صفوف حزب کمونیست کارگری بر سر مساله رهبری فردی و موقعیت لیدرشیپ بود که زلزله سیاسی ای را در آن حزب شکل داد. ما با پرچم "رهبری جمعی" و تغییر رهبری فردی به رهبری جمعی شروع کردیم٬ امری که خود منصور حکمت به روشنی در باره آن هشدار داده بود٬ اما در امتداد جدالها بسرعت پی بردیم که این دیگر کافی نیست. پی بردیم که مساله دیگر بر سر آرایش و ظرفی نیست که رهبری حزب را شکل میدهد بلکه مساله بر سر خطی است که این رهبری بر مبنای آن سازمان می یابد و به پیش میرود. مساله این بود که خط سیاسی حاکم بر آن حزب در امتداد این تغییر وتحولات دیگر خطی نبود که حتی اگر آرایش جمعی را بر آن حاکم میکردیم میشد از آن به عنوان یک خط و گرایش کمونیستی نام برد. دیگر خطی نبود که حزب کمونیست کارگری منصور حکمت بر آن موازین و سیاستها شکل گرفته و استوار شده بود و تا آن زمان راهی را پیموده بود و موقعیت ویژه ای در طبقه و جامعه کسب کرده بود. نتیجتا بحث ما هم متناظر با این تغییر و تحولات تحول پیدا کرد و بحث بر آن استوار شد که باید خط کمونیستی کارگری منصور حکمت را احیاء و بازسازی و نمایندگی کرد و کمونیست را بمثابه تحرک آنتی کاپیتالیستی طبقه کارگر٬ تحرک سازمانی و در برگیرنده گرایش رادیکال سوسیالیستی طبقه کارگر و روشنفکران انقلابی و کمونیست سازمان داد و به نیروی تعیین کننده اپوزیسیون تبدیل کرد.
 
و در این جدال بسرعت روشن شد که نمیتوان در ساختار و شرایطی که رهبری آن زمان حزب کمونیست کارگری٬ حمید تقوایی و متحدین اش٬ ایجاد کرده اند٬ این تلاش را برای پیشبرد خط کمونیستی منصور حکمت به پیش برد. و اجبارا و ناچارا٬ ما مجبور شدیم حزبی را که سالیان سال برای شکل گیری و قوام بخشیدن و تحکیم آن و تثبیت سنتهایش مانند بسیاری دیگر از کادرهای آن حزب نقش حیاتی ایفا کرده بودیم٬ علیرغم میل مان ترک کنیم و سنگر دیگری را بسازیم و بنا کنیم. و این سنگر را از نقطه صفرشروع کردیم. با دست خالی شروع کردیم. با کادرهای اندک تری شروع کردیم اما با کادرهایی شروع کردیم که روی خط کمونیسم کارگری منصور حکمت میخواستند آن سنت را نمایندگی کنند و به پیش ببرند.
 
بسیاری زمانی که ما این این حرکت را آغاز کردیم به ما گفتند که بیشتر از شش ماه دوام نمی آورند. نوشته هایشان سیاه روی سفید هنوز موجود است. برایمان آرزوی شکست کردند. برایمان آرزو کردند که از صحنه سیاست حذف شویم. گفتند که نمیتوانند با هم دوام بیاورند. گفتند که رقابتهای فردی شان بالاتر و برجسته تر از این است که بتوانند یک سازمان سیاسی را شکل دهند و به آتوریته حزبشان گردن بگذارند و کارشان را بجلو ببرند. پاسخ این تلاشهای ضد کمونیستی فقط یک پراتیک کمونیستی میتوانست باشد که حقانیت امر ما و تلاش ما را نشان دهد. پاسخ صرفا یک بحث نظری در تقابل نبود. یک پراتیک کمونیستی بود. و ما توانستیم این کار را انجام دهیم و از این آزمایش سربلند بیرون آمدیم .

امروز خوشحالم که اعلام کنیم تقریبا چهارسال از تشکیل حزب اتحاد کمونیسم کارگری میگذرد و حزب اتحاد کمونیسم کارگری بمثابه یک نیروی سیاسی جدی و تعیین کننده در صحنه اپوزیسیون کمونیستی رژیم اسلامی موجود است. یکی از نیروهای سیاسی مطرح اپوزیسیون است. باید تبدیل به نیروی اول اپوزیسیون شد. در این زمینه باید بیشتر صحبت کنیم و این کنگره باید بر سر راه رسیدن به اهدافش و مجموعه تلاشهایی را که در این راستا باید انجام داد٬ متمرکز شود. این کنگره باید در این زمینه که چگونه حزب اتحاد کمونیسم کارگری میتواند به نیروی اول کمونیست اپوزیسیون تبدیل شود٬ صحبت کند. شاید برای ما که نیروی سازمانی کمتری در خارج کشور هستیم این تلاش بصورت یک توهم و پدیده ای غیر واقعی جلوه گر شود. در پاسخ به این عدم باورها دوست دارم به چند فاکتور اشاره کنم. در این دوران جامعه تحولات بزرگی را از سر گذرانده است و تحولات بزرگ بسیاری را پیش رو داریم. تحولاتی که در طی آن همانطور که قبلا گفته بودیم احزاب بزرگ میتوانند دگرگون شوند٬ کوچک شوند و احزاب کوچک میتوانند بسرعت بزرگ شوند و دگرگونیهای بسیاری را از سر بگذرانند. تحولاتی که ما طی آن دیدیم که احزاب دیگر مدعی کمونیسم کارگری یعنی حزب "حکمتیست" و "حزب کمونیست کارگری" چگونه تغییرات غیر قابل تصوری را از سرگذراندند و چیز دیگری شدند. خطوط سیاسی و مواضعی که اتخاذ کردند آنها را به جایی برد که حتی مکان اجتماعی شان تغییر یافته است. بطوریکه بازشناخت سیمای سیاسی "حزب کمونیست کارگری – خط حمید تقوایی" از مواضع و سنتهای حزب کمونیست کارگری دوران منصور حکمت بسادگی ممکن نیست. از آن حزب که پرچمدار انقلاب کارگری بود٬ تلاش خودش را با سازماندهی و رهبری انقلاب کارگری آغاز کرده بود٬ حزب دیگری ساختند٬ تبدیل به حزبی شدند که برایشان هر تحولی انقلاب است و حزبشان حزب انقلاب علی العموم است و نه حزب انقلاب کارگری. از حزبی که اعلام کرده بود که جنبش کمونیسم کارگری جنبش آنتی کاپیتالیستی طبقه کارگر است٬ جنبشی متمایز از سایر جنبشهای طبقات دیگر جامعه است٬ و ما میخواهیم این جنبش را سازمان دهیم و به قدرت برسانیم٬ تبدیل به نیرویی شدند که اعلام کردند ما با رضا پهلوی "کشتی نمیگیریم" با سبزها "مشکلی" نداریم٬ موسوی میتواند "همراه مردم" باشد تا زمانیکه علیه خامنه ای مقابله میکند٬ میتواند در "کنار مردم" باشد و ما با اینها دشمنی نداریم. یعنی یک "همه با هم" سیاسی که در این "همه با هم" در گام اول تمام موازین اصولی و پایه ای کمونیسم کارگری باید قربانی و فدا میشد. باید این مبانی را زیر خاک میکردند برای اینکه بتوانند به زائده جنبشهای دیگر دست راستی تبدیل شوند.
 
حزب "حکمتیست" هم به همچنین. سرنوشتی پیدا کرد که به تمامی این جریان را از آن تاریخ و سنت سیاسی پیشین کاملا مجزا و متفاوت کرد. تبدیل به حزبی شد که کارش را با "منشور سرنگونی" آغاز کرد. منشوری که بر اساس آن می بایست با جریانات متفاوت اپوزیسیون بورژوایی به "وحدت انقلابی" دست پیدا بکند. میخواستند با جریانات راست سلطنت طلب منشور سرنگونی شان را به پیش ببرند٬ و از سر بخت بد این جریانات دست رد به سینه شان زده شد. دیدیم که چگونه در پس تحولات سیاسی جامعه دگرگون شدند بطوریکه در پس خیزش توده های مردم در سال ۸۸ موضع گرفتند که ما در مبارزات مردم شرکت نمیکنیم. این مبارزات برای "باز پس گیری رای من" است. جنبش سرنگونی طلبی توده های مردم شکست خورده است و این مردم به نیروی دعواهای جناحهای رژیم اسلامی تبدیل شده اند و هیچ پتانسیل و اراده و خواست انقلابی و آزادیخواهانه ای در مبارزاتشان دیده نمیشود. و نوعی سوسیال پاسیفیسم را تبلیغ کردند و خودشان هم پرچمدار سیاست پاسیفیستی در این دوران شدند که دیدیم. و دیدیم که به چه سرنوشت سیاسی غم انگیزی دچار شدند. بطوریکه امروز٬ در اعتراضات ۲۵ بهمن٬ اگر اعتراضات توده ای شکل میگیرد و دهها هزار نفر در شهرهای مختلف به خیابان میریزند و به مقابله با رژیم بلند میشوند٬ این جریان نمیتواند به سرعت موضع گیری کند. شوخی نیست یک حزب سیاسی که در رابطه با تغییر و تحولات قدرت سیاسی در ایران شکل گرفته است٬ هدف خودش را کسب قدرت سیاسی گذاشته است٬ نمیتواند در رابطه با تحولات ایران موضع گیری کند و اطلاعیه دهد که چی شد. و بدتر از آن اگر به آن جریان دیگر نگاه کنید و "حزب کمونیست کارگری" را ببینید که رهبر سیاسی اش ادعا کرده بود که ما نیروی اول سیاسی اپوزیسیون هستیم٬ انقلاب ایران یک انقلاب سوسیالیستی است که ما در راس آن هستیم٬ و بدون قید و شرط پیروزی از آن ماست هست٬ و ای کاش اینطور بود٬ کاشکی حقیقت را بیان میکردند٬ امروز خفقان سیاسی گرفته اند که حتی نمیتواند حرفی بزنند. کلا سرگیجه گرفته اند. نمیتوانند ادعایی دیگر بکنند مگر اینکه اعتراضاتی در جامعه بشود و اینها بتوانند سرشان را از زیر لحاف بیرون بیاورند و حرفی بزنند. اما حرفهایشان٬ دریغ از حرفها و سیاستهایی که در زمان منصور حکمت زده میشد. و این صحنه ما را میرساند به حزب اتحاد کمونیسم کارگری.
 
حزب اتحاد کمونیسم کارگری علیرغم جثه کوچکش در خارج کشور٬ و میخواهم تاکید کنم که این جثه در جایی دیگر پدیده ای بزرگتر است٬ وارد مصافهایی سیاسی ای شد که توانست در این نبردها آبدیده شود. اشتباهات کوچک کم نداشتیم. اشتباهاتی داشتیم. شاید باید در جایی شکل دیگری موضع میگرفتیم٬ شاید باید در برخی مصافها بهتر عمل میکردیم٬ شاید باید پراتیک بیشتری را سازمان میدادیم اما در کلیت مسیری که تاکنون طی شده است می بینیم کاری که صورت گرفته است٬ عظیم است. می بینیم که توانستیم پرچم کمونیسم منصور حکمت را که زمین افتاده بود بلند کنیم. و با جثه ناتوانمان این کار را کردیم و این بنظرم یکی از افتخارات حزب اتحاد کمونیسم کارگری است. اگر همه ما فردا در اثر اصابت بمبی در اینجا نابود شویم تاریخی که در باره ما خواهند نوشت خواهند گفت کسانی بودند که بعد از ضربات بزرگی که جنبش شان خورده بود توانستند جنبش شان را از زمین بلند کنند. پرچمشان را برافراشته نگهداشتند. با این پرچم به مصافهای جدید رفتند و توانستند در مصافهایی پیروز بیرون بیایند. توانستند در این دوره پرتلاطم انسجام سیاسی ای از خود نشان دهند که شایسته کمونیسم کارگری منصور حکمت است. ما در رابطه با جنبش سرنگونی طلبانه توده های مردم٬ در رابطه جنبش اصلاح طلبی حکومتی سبز٬ در رابطه با جنبش ناسیونالیسم پرو غربی مواضع و سیاستهایی را پیش بردیم که شایسته کمونیسم منصور حکمت بود. ما در رابطه با جریانات اصلاح طلب حکومت کاری کردیم که بخش مهمی از اپوزیسیون از تلقی و نقد ما استقبال کرد. امروزه اگر دقت کنیم نظری که در قبال این جریانات تثبیت شده است موضع ماست. عین این همین موضعگیری٬ اصلاح طلبان حکومتی. به عنوان جریانی از حاکمیت اسلامی که هدفشان سوار شدن بر اعتراضات سرنگونی طلبانه توده های مردم بود٬ نقد شدند و اهدافشان در انظار جامعه افشاء شد. در مصافی دیگر٬ ما در قبال جنگ اسرائیل و غزه توانستیم مواضع سیاسی روشنی را اتخاذ کنیم که ادامه سنت کمونیسم کارگری بود. هم جریانات ناسیونالیست پرو غربی را عمیقا نقد کردیم و هم جریانات ملی – اسلامی را که یک رکن سیاستشان تخفیف به حماس و تروریسم اسلامی است. ما از یک موضع اصولی٬ موضع بشریت مترقی این مواضع را کوبیدیم. در رابطه با تحولات ایران و چالشهای درون جنبش کارگری نیز چنین جایگاهی داشتیم. و این حزب علیرغم کوچکی جثه اش در خارج کشور٬ که اذعان میکنم٬ در جامعه٬ در صفوف طبقه کارگر٬ با اتکاء به یک سیاست کمونیستی و غیر سکتاریستی توانستیم جایگاه ویژه ای بخود اختصاص دهیم. بطوریکه زمانی که در ایران ناسیونال اعتراض شد٬ جمهوری اسلامی گفت کار اینها بود. جمهوری اسلامی نگفت که این اعترضات کار "حزب کمونیست کارگری است". نگفت که کار حزب "حکمتیست" و یا هر حزب دیگری است. گفت کار حزب اتحاد کمونیسم کارگری است. در دو زمان جمهوری اسلامی به نقش اپوزیسیون چپ اعتراف کرده است: یکی در رابطه با اعتراضات دانشجویی بود و دیگری در زمینه اعتراضات کارگری بود. و اشاره کرد که این جریان نه تنها در اعتراضات ایران ناسیونال نقش داشته است بلکه در اعتراضات مراکز مهم صنعتی و کارگری نقش دارند و دارند کار میکنند. این مساله ای نبود که بتوان آن را کتمان کرد. حتی سندیکای واحد هم این مساله را نقل کرد. ما در این زمینه میتوانیم این افتخار را داشته باشیم که بگوئیم که سنت سبک کاری کمونیسم کارگری را در صفوف طبقه کارگر زنده کردیم. میتوانیم بگیم که کجا و در کدام مرکز بزرگ صنعتی زمانی که برای افزایش دستمزد اعتصاب میشود و پيروز ميشوند٬ زمانیکه سنت مجمع عمومی و شورایی را پایه گذاری میکنند٬ و رهبران اين سنت راديکال و شورائى با رهبرى حزب در تماس مستقیم هستند. و این تلاشها را علیرغم جثه کوچکمان در خارج کشور انجام دادیم. میخواهم از این صحبتها در ضمن نتیجه بگیرم که زمانی که میخواهیم بزرگ شویم کجا و چگونه باید بزرگ شویم .

کنگره ما باید بر این مساله وقوف پیدا کند که حزب اتحاد کمونیسم کارگری دارد جایگاه ویژه ای را در جامعه بخود اختصاص میدهد. جایگاهی که جریان ما دارد این است که نیرویی است که با پرچم کمونیستی منصور حکمت به میدان آمده است٬ و میخواهد با این پرچم به مصاف رژیم اسلامی برود. قرار نیست که این پرچم و یا این سیاستها برایش تابلو اعلانات باشد. این پرچم برایش زرورق و کاغذ کادویی نیست. پرچمی است که باید با آن پراتیک کمونیستی را به پیش برد. باید با این پرچم به نقد و جنگ رفت. این پرچم ابزار کار و مبارزه است. ابزار دکوراسیون نیست. بعلاوه قرار نیست در جامعه نیروی دومی برنده تحولات سیاسی شود. قدرت سیاسی به نیروی دوم و سوم نمیرسد. نیروی دوم و سوم قلع و قمع میشوند. فقط نیروی اول پیروز میشود.
 
و این مساله ما را میرساند به این مساله که حال چه باید بکنیم؟ چگونه باید به جلو برویم؟ اگر این ابزار و پرچم را داریم که قرار نیست با آن کار تزیینی بکنیم بلکه باید با آن کاری بزرگ و عظیم را سازمان دهیم به این میرسیم که حزب اتحاد کمونیسم کارگری باید به "حزب سازمانده و رهبر" به حزب به حزب سازمانده جنبش رادیکال سوسیالیستی طبقه کارگر و حزب رهبری کننده جنبش سرنگونی طلبانه توده های مردم تبدیل شود. ادعای بزرگی است. ادعای بزرگی است. اما برای کمونیسم کارگری ادعای بزرگی نیست. شاید برای ما ادعای بزرگی باشد چرا که ضربات سنگینی خورده ایم. شاید به این خاطر افقهایمان کوچکتر شده است. ولی این راهی است که ما باید طی کنیم و هیچ راه دیگری٬ هیچ انتخاب دیگری غیر از این در مقابل خودمان نداریم. ما مخیر نیستیم که انتخاب دیگری داشته باشیم. شاید بعضی از شما به تقدیر باور نداشته باشید٬ من اخیرا دارم به تقدیر اعتقاد پیدا میکنم! به این اعتبار که نه میتوانیم کوتاه بیائیم٬ نه میتوانیم مسیرمان را عوض کنیم٬ نه میتوانیم چیز دیگری شویم. چهار سال است که در این حزب این راه را طی کرده ایم٬ ١۶ سال پیش از آن و شاید ۲۶ سال پیش از آن نیز این کار را انجام داده بودیم و ناچاریم که این مسیر را تا سرانجام آن طی کنیم. و حزب اتحاد کمونیسم کارگری باید این پرچم را به جلو ببرد. باید به حزب سیاسی کارگران تبدیل شود. باید در خارج کشور به نیروی اصلی سیاسی تبدیل شویم. باید واحدهای کشوری مان بسرعت شکل بگیرند و قدرت عمل اعتراضی از خود نشان دهند. ساختمان حزبی مان باید قوام بگیرد. سنت سیاسی کمونیسم کارگری٬ سنت احترام به یکدیگر٬ اعتماد به یکدیگر٬ جلب نظر و رای یکدیگر باید در دستور همه جانبه ما قرار بگیرد. جلب نیرو٬ دریافت مستمر کمک مالی٬ پخش نشریات و ادبیات حزبی باید در دستور قرار بگیرد. بالاتر از آن ما باید در جامعه تبدیل به نیروی اصلی شویم. شاید در خارج کشور در کوتاه مدت نتوانیم بخاطر ضرباتی که خورده ایم به نیروی عظیمی تبدیل شویم. اما در جامعه ایران با چنین محدودیتی مواجه نیستیم. راه پیشروی مان هموار است. و جایی که ما در درجه اول باید بزرگ شویم هر جایی نیست. ما در درجه اول باید در صفوف قشر رادیکال سوسیالیست طبقه کارگر بزرگ شویم. در جنبش شورایی طبقه کارگر باید بزرگ شویم. و اینجا آنجایی که است ما بخاطر سبک کار و سنتمان از استقبال خوبی تاکنون برخوردار شده ایم. اینجا آنجایی است که فعالین ما با استقبال مواجه میشوند. اینجا آنجایی است که اگر در .... اعتصاب میشود به سراغ ما می آیند و میگویند بگیم که چکار کنیم. اگر میخواهند با ... مذاکره کنند از رهبری ما میپرسند که چکار کنیم و چگونه جوابشان را بدهیم. و تجربیات بسیاری از این دست وجود دارد. خیلی جاها ما نگفتیم. بخاطر مسائل امنیتی و سیاسی نگفتیم. بخاطر اینکه نخواستیم کارگر را سپر بلای تبلیغات خودمان بکنیم. ولی این کنگره جایی است که باید حداقل شمایی از آن داشته باشد تا بداند که چه اتفاقاتی در این حزب روی میدهد٬ تا اینکه تصویر روشنی از پیشروی آتی اش داشته باشد. حزب اتحاد کمونیسم کارگرى باید در بخش معینی٬ در مراکز صنعتی معینی٬ بزرگ شود. این حزب باید بتواند مراکز کارگری مهمی را به تکان در آورد. اعتراضشان را سازماندهی و رهبری کند. این حزب باید حزبی باشد که زمانیکه کارگر دست به ابراز وجود اجتماعی و سیاسی میزند باید خودش را در صفوف این حزب ببیند. سبک کارش ذره ای از سکتاریسم نباید درش باشد. خوشبختانه تاکنون به خاطر همین پراتیک بوده است که توانسته است به جلو برود. محافل کارگری که خودشان را با ما نمیدانند٬ ولی با ما هم مشورت و هم پراتیک میشوند. با ما هم صحبت میشوند و خودشان را بما نزدیک میدانند. خودشان را با ما هم طبقه میدانند. میگویند اینها از جنس ما هستند. اینها اونهایی هستند که کارگر کمونیست میتواند بهشان اتکا کند. و این واقعیت سیاسی ما و آن جامعه است.
 
رفقای عزیز وقت محدود است٬ رفقایی دیگری قرار است صبحت کنند و جوانب دیگر تاریخ و تلاش حزب اتحاد کمونیسم کارگری را مورد بررسی قرار دهند. من خلاصه میکنم. حزب اتحاد کمونیسم کارگری جایگاه ویژه ای در تاریخ کمونیسم کارگری بخود اختصاص داده است. ای کاش منصور حکمت بود و ما میتوانستیم در سایه اش بایستیم. الان نیست و تاریخ در مقابل ما این وظیفه را قرار داده است که آن سایبان را برای دیگران ایجاد بکنیم. و این کنگره و فعالین اش باید آن چتری را درست کنند که دیگران بتوانند در زیر آن مبارزه کمونیستی و کارگری خودشان را به پیش ببرند. افتخارشان به مبارزه کمونیستی را در این حزب دنبال کنند. راهی را که تاکنون آمده اند را در این حزب دنبال کنند. و بنظرم کنگره باید این اعتماد به نفس این راه را هموار کند.
 
حزب اتحاد کمونیسم کارگری جایگاه ویژه ای تاکنون داشته است٬ حزب اتحاد کمونیسم کارگری باید موقعیت ویژه سیاسی معینی را باید بدست آورد. باید این مسیر را در این کنگره میخش را کوبید .